من اون کسی نیستم که فکرش را میکنی!

من اون کسی هستم که حتی فکرش هم نمیتونی بکنی!

از او پرسیدند: اگر یک کتاب صد صفحه ای

در مورد امید بنویسی چه مینویسی؟؟

در جواب گفت: 99 صفحه آن را خالی میگذارم

و در صفحه آخر مینویسم:

" امید آخرین چیزی است که می میرد "

زمانی که غرورم  را شکستی

به من نزدیک نشو

خودم تکه هایم را جمع خواهم کرد

چیزی را پاک نکن..

چه حرف هایت را..

چه اشک هایم را..

ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چه بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .

کاش جایمان عوض می شد

تا 

تو 

می دانستی که چقدر "بی انصافی"

و

من

می دانستم چرا ...

آدم ها برای هم سنگ تمام میگذارند...

اما نه وقتی در میانشان هستی نه...

آنجا که در میان خاک خوابیدی

"سنگ تمام" را میگذارند و میروند

هيچ كس نمي تواند تشخيص دهــد
كسي كه شانه هــايش تكــان مي خورد
مي خنــدد يا گريـــه مي كند
ما از دور خوشيم
اما از نزديك
سيل اشك امان مان را بريده است ../. 

"بهرنگ قاسمي"

مرا قضاوت نکن رفیق...

تو فقط چهره ام را میبینی...

نه سرگذشتم را...

اوج مردانگی نسل جدید را وقتی فهمیدم که دیدم :

پسری با نازک صدایش با تلفن از همجنس خود سو استفاده میکرد ...

اوج مردانگی نسل جدید را وقتی دیدم :

پسری از کلاه گیس و موبند و گوشواره با افتخار استفاده میکرد ...

اوج مردانگی نسل جدید را وقتی فهمیدم که دیدم :

پسری تو دعوا جای داد زدن جیغ میکشید ..

.اوج مردانگی نسل جدید را وقتی فهمیدم که دیدم :

پسری به جای دقیق شدن در کار و زندگی اش به آینه زل میزد و ابرو بر میداشت ... 

اوج مردانگی نسل جدید را وقتی فهمیدم که دیدم:

یک پسر ایرانی فقط مادر و خواهرش را ناموس خود میداند نه تمام دختران سرزمینش را ...

اوج مردانگی نسل جدید را وقتی فهمیدم که دیدم :

پسری حاضر است از جیبش ببخشد تا هرشب کنار یکی از دختران شهرش بخوابد ...

خلاصه اوج مردانگی این نسل را در خیلی چیزها دیدم ...